جدول جو
جدول جو

معنی داد راست - جستجوی لغت در جدول جو

داد راست
(دْ / دِ)
حاکم بحق. داور عادل. عادل براستی. (برهان) :
بگفت این و از دیده آواز خاست
که ای شاه نیک اختر دادراست.
فردوسی.
وزیر خردمند برپای خاست
چنین گفت کای داور دادراست.
فردوسی.
چو آواز بشنید برپای خاست
چنین گفت کای مهتر دادراست.
فردوسی.
جهان آفرین داور دادراست
همی روزگاری دگرگونه خاست.
فردوسی.
چو این کرده شد سام برپای خاست
بگفت ای گزین مهتر دادراست.
فردوسی.
خداوند بخشندۀ دادراست
فزونی کسی را دهد کش هواست.
فردوسی.
جهان پهلوان سام برپای خاست
بدو گفت کای داور دادراست.
فردوسی.
جهاندار یزدان بود دادراست
که نفزود در پادشاهی نه کاست.
فردوسی.
بپیش جهانداربرپای خاست
بدو گفت کای خسرو دادراست.
فردوسی.
چو بشنید جاماسب برپای خاست
چنین گفت کای خسرو دادراست.
فردوسی.
، صفتی خدای تعالی را:
یکی جامۀ ترسکاران بخواست
بیآمد سوی داور دادراست.
فردوسی.
کنون آمدم تا زمانم کجاست
بپیش تو ای داور دادراست.
فردوسی.
چو او را بکشتند برپای خاست
چنین گفت کای داور دادراست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادخواست
تصویر دادخواست
داد خواستن، در علم حقوق نامه ای که دادخواه به دادگاه بنویسد و دادخواهی کند، عرض حال
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر. واقع در 35هزارگزی جنوب شهر ملایر و 18 هزارگزی جنوب راه شوسۀ ملایر به اراک، با 523 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از داد خواست
تصویر داد خواست
نامه ای که دادخواه بدادگاه بنویسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد رسی
تصویر داد رسی
به داد مظلوم رسیدن، رسیدگی به داد خواهی دادخواه محاکمه محاکمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد رس
تصویر داد رس
قاصی، حاکم، کسیکه بداد ستمدیده ای برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادخواست
تصویر دادخواست
((خا))
عرضحال، نوشته ای که به موجب آن از دادگاه تقاضای رسیدگی به امری می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادخواست
تصویر دادخواست
عرض حال، مطالبه، شکایت
فرهنگ واژه فارسی سره
دادنامه، شکایت، شکوائیه، عرضحال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فاصله ای برای رساندن صدا، صدارس، برنج زودرس
فرهنگ گویش مازندرانی